ای در دلم آتش عشق تو صد الم


هر یک الم نشانهٔ چندین هزار غم

وصل تو زود رفت و فراق تو دیر ماند


فریاد ازین عقوبت و عمر کم!

دانی کدام روز عدم شد وجود ما؟


روزی که عاشقی به وجود آمد از عدم

گویند درد عشق به درمان نمی رسد


من چون زیم که عاشقم و دردمند هم

ماییم و نیم جانی و هر دم هزار آه


اینک به باد می رود آن دم به دم

چون آب زندگی ست قدم تا به فرق سر


خواهم درون جان کنمت فرق تا قدم

ای پادشاه حسن، هلالی گدای توست


خواهم که سوی او گذری از ره کرم